این دردِ آشنا از آن آشِنایِ ما بود
رنجی که بر دلم رفت خود از رضایِ ما بود
درد آشِنای ما باز دردی دگر به ما داد
دردش به جان خریدم چون خود شفایِ ما بود
او شد طبیب و من هم بیمارِ چشمِ نرگس
دردی به سینه افکَند شاید دوای ما بود
گر اشکِ دیده ام ریخت راضی شوم چو هردم
مشکل به کارِ ما کرد مشکل گُشای ما بود
گل را به یادِ چشمش در آبِ دیده دارم
بُغضی به خانه ترکید بُغضِ صدای ما بود
پیچَد به کوی و برزن رازی که سینه دارم
در کویِ مِی فروشان هم ماجرای ما بود
هرگز جواب عاشق را با حَذَر نگویند
شاید جَزا همین است شاید سزای ما بود
ِ
مُردم اگر ، به خاکم نرگس بکار و گاهی
با نِی نَوازشم کن سوزَش نوایِ ما بود
دکتر مسعود اصغرپور
شاید ,دیده ,سزای ,هم ,سینه ,مِی ,سزای ما ,شاید سزای ,که سینه ,رازی که ,و برزن
درباره این سایت